قطب علمی ارتباطات کشور

باید قبل از اینکه چیزی تبدیل به عرف وعادت شود جلوی آن را گرفت وگرنه باید منتظر انقلاب بود. (((facebook.com/atuecs)))

قطب علمی ارتباطات کشور

باید قبل از اینکه چیزی تبدیل به عرف وعادت شود جلوی آن را گرفت وگرنه باید منتظر انقلاب بود. (((facebook.com/atuecs)))

حالااخراج اساتید و تفکیک و تغییر برخی دروس و این چیزها...

کانون به موفقیت شما می اندیشد!


نویسنده: عرفان صفی پور (erfansafipoor@gmail. com)

داشتیم با یکی بحث می کردیم که این دانشگاه آزاد، هیچ کجای دنیا ارزشی ندارد و هر دانشگاه خارجی که بخواهی ادامه تحصیل بدهی باید از اول بنشینی و مثل مرد بخوانی و فکر نکنی صرفا با ترمی 300 دلار می توانی مدرک بگیری و بروی سر کار و زن بگیری و بچه دار شوی و تهش بروی خانه سالمندان و جوانان دهه 1400 بیایند عیادتت، برایت ساندیس بیاورند با کیکی که آنها بهش می گویند جی جاب و ما بهش می گفتیم تی تاپ!
    بحث کشید به اینکه چرا اینقدر دانشگاه های ایران کوچکند؟ اینقدر ضعیفند؟ اصلاچرا بزرگ ترین دانشگاه دنیا، در ایران است و در عین حال هیچ مقامی در جهان ندارد؟! چرا بهترین دانشگاه کشور ما، کشوری که به تمدن و علم و عالمانش معروف است، خیلی هنر کند می شود دانشگاه پانصدم دنیا! بعد ما باید دو سال روزی 12 ساعت درس بخوانیم و در آزمون های قلم چی شرکت کنیم (چراکه کانون به موفقیت ما می اندیشد!) و بعد که روش های تست زدن استاد بیل زاده را فراگرفتیم و مداد مخصوص کنکور موسسه قاق را خریدیم و قرص های غیراسترس زا مصرف کردیم، برویم دانشگاه شونصدم دنیا! وقتی هم رفتیم، کل خانواده به ما افتخار کنند و در روزنامه بزنند که فلانی از زمان مهد وقتی خاله بتول مربی اش بوده در آزمون های کانون هنری ورزشی! ثبت نام کرده و تازه بچه های کوچک تر بیایند ازمان راهنمایی بگیرند که چطوری در دانشگاه هزارم دنیا قبول شوند و موفقیت شان را مدیون پدر و مادرشان بدانند!
 

   همه اینها به کنار، گفتیم ما آریایی ها خیلی خوب حرف می زنیم و انتقاد می کنیم اما هیچ وقت نمی آییم پیشنهاد بدهیم و راهکار ارائه کنیم. همین الان گفتیم که ما عادت نداریم راهکار بدهیم پس توقع چنین کاری را از ما نداشته باشید. ولی می خواهیم یکی از صد دلیلی که ایران، از لحاظ آموزش آکادمیک پایین است را به شما بگوییم.
    از چند سال پیش، دانشگاه شریف که مثلابهترین دانشگاه کشور است، تازه یادش آمد که برای جایگیری در رده بندی جهانی، باید یک سری گزارش و آمار از خودش ارائه بدهد. این اقدام آگاهانه مسوولان باعث شد که این دانشگاه هزارتایی در رده بندی بیاید بالا. اما مساله الان دانشگاه شریف نیست. بیشتر دانشگاه های حساسی چون علامه و تهران است. شاید باور نکنید که یکی از عمده دلایل قرار نگرفتن دانشگاه های ایرانی در بین بزرگان جهان، همین جنجال تفکیک جنسیتی است. اصولادانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیست و تفکیک جنسیتی هم از اصول پایه هیچ دانشگاهی نیست. پس نتیجه اینکه همین موضوع به شدت بر افکار عمومی کمیته رده بندی دانشگاه ها تاثیر می گذارد و به همین راحتی و به همین خوشمزگی، اوت تر و اوت تر می شویم.
    مهم نیست این تفکیک جنسیتی خوب است یا بد. ما آمده ایم خودتان را ببینیم! به عبارتی این ملت دانشجو، آمده اند که درس بخوانند و یک چیزی یاد بگیرند و بروند زندگی تشکیل دهند. مشکل اینجاست که این اصل، یعنی یاد گرفتن و آموختن، تبدیل شده به فرعی ترین و غیراساسی ترین اصل دانشگاه های ما. اصولایک سری جوان هستند که صبح ها ساعت 7 صبح بیدار می شوند و برای کلاس ساعت 8 آماده می شوند و شب هم می آیند در شبکه های اجتماعی از کلاس های 8 صبح، پف ناله می کنند! گاهی اوقات هم مشاهده شده که افرادی برای اینکه به بقیه بگویند ما هم دانشگاه می رویم، در همین شبکه ها به طرح برخی خاطرات شان از استاد، دانشجوهای ترم بالایی و آفتابه سوراخ دستشویی دانشگاه می پردازند و به همه نشان می دهند که یک دانشجوی اصیل ایرانی هستند.
    شخصا فکر می کنیم مساله تفکیک جنسیتی هرچند مهم است و باید زودتر تکلیفش مشخص شود اما معضلات اساسی تری هم وجود دارد که ریشه در اخلاقیات خود دانشجوها دارد. حالااخراج اساتید و تفکیک و تغییر برخی دروس و این چیزها، چون از بالااعمال می شود قابل حل است و بالاخره آسمان آبی، خود را نشان خواهد داد. اما گیریم که این مشکلات هم برطرف شد، با خلق و خوی دانشجوها چه کنیم. بگذارید یک حقیقتی را با شما در میان بگذاریم. ما به شدت از این گروه دانشجوهای دختر و پسری که در صف تاکسی یا اتوبوس می ایستند و بلند بلند می گویند و می خندند خوش مان نمی آید. به نظرمان این کارها خیلی بی فرهنگی است آن هم برای قشر مثلاتحصیلکرده ما.
    ما بیشتر دوست داریم دانشجوها را در کتابخانه ببینیم. در اتاق هایشان وقتی دارند درس می خوانند یا در آزمایشگاه دانشگاه. خلاصه اینکه به نظر ما، مشکلات دانشجویی در ایران، خیلی عمیق تر است.
    وحید شمسایی یک رستورانی دارد که بعضی شب ها خودش هم می رود آنجا. از قضا پاتوق زمان مایه داری ما هم هست و می رویم آنجا شام می خوریم. چند شب پیش رفته بودیم که دیدیم وحید و یک تعداد دیگری هستند و دارند داد و بیداد می کنند. سلام علیکی با وحید کردیم و نشستیم سر میز. همان جا بود که فهمیدیم فوتسال و فوتبال کشورمان به طور مکمل، یک بوی بدی را در فضای ورزش راه انداخته اند. وحید هم هی داشت به زمین و زمان فحش می داد و جالب این بود که می خندید و خوشحال هم بود. البته حق هم داشت. سه سال مرتب در بوق و کرنا کرده که این سیستم مدیریتی از بیخ و بن اشکال دارد کسی گوشش بدهکار نبوده و حالاکه به خاک سیاه نشسته ایم، همه آمده اند سراغش و دارند ازش راهکار و پیشنهاد می گیرند. او هم نامردی نمی کند و بالاو پایین کلهم ورزش کشور را به یک دسته مساوی تقسیم می کند!
    حکایت است که ورزشی های ما خیلی خوشحالند. ما هنوز نفهمیدیم فوتبال و فوتسال چه دردی از گرم شدن کره زمین دوا می کند؟ هنوز نمی دانیم فوتبال خوب است یا بد؟! یا خوبی و بدی اش را چطور می شود تشخیص داد!
    
    
 روزنامه اعتماد، شماره 2545 به تاریخ 25/8/91، صفحه 8 (نگاه دوم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد